تامل
آنهایی که باتو خندیده اند ممکن است تورا فراموش کنند
ولی آنهای که باتو گریه کرده اند
هرگز تورا از یاد نخواهند برد.
آنهایی که باتو خندیده اند ممکن است تورا فراموش کنند
ولی آنهای که باتو گریه کرده اند
هرگز تورا از یاد نخواهند برد.
شما چطور زندگی می کنید؟...
درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود .پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگانمی کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و...
*حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است:
« با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.»
... شما چطور زندگی می کنید؟
من در فصل پنجم
یا در افقی هنوز متولد نشده!
شما میوه ای در راه
من هسته ای در چاه
شما چشمه ای در چشم
من هم خونی در دل
بهتراست بیگانه بمانیم ،
تا تناسبمان به هم نخورد.
<شعر از پرنده ی مهاجر>
آن روز که درختان زیتون جوانه زنند
ابرهای سیاه به کناری روند
خورشید با غرور پرتو افشانی کند
و چشم خفاشان کور گردد
لبخند کودکان تو زیباست
گفتی : بخوان گفت : بابا نان ندارد
اصلا هوای مدرسه باران ندارد
بعدن مداد کوچک اش قل خورد و افتاد
دست اش شییه دست بابا جان ندارد
...سنگینی بغض گلو را می نوشت و
!خط خوردن این مشق ها پایان ندارد
از گریه هایش خوب می فهمم ، کلاس اش
چیزی کم از تنهایی زندان ندارد
:وهم سوالی در کلاس درس پیچید
!آیا حیاط مدرسه شیطان ندارد؟
یک لحظه قلب اش مثل سیر و سرکه جوشید
آقا معلم چهره ی خندان ندارد
او پرسش دلواپسی را طرح کرده است
کاری به کار مشکل و آسان ندارد
حالا که مشق درد دل ها نقطه چین است
.دیگر نوشتن بیش از این امکان ندارد
آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
تقصیر کسی نیست که این گونه غریبیم
شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم