سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بابا نان ندارد...

گفتی : بخوان گفت : بابا نان ندارد  
اصلا هوای مدرسه باران ندارد  
بعدن مداد کوچک اش قل خورد و افتاد  
دست اش شییه دست بابا جان ندارد  
...سنگینی بغض گلو را می نوشت و  
!خط خوردن این مشق ها پایان ندارد  
از گریه هایش خوب می فهمم ، کلاس اش  
چیزی کم از تنهایی زندان ندارد  
:وهم سوالی در کلاس درس پیچید  
!آیا حیاط مدرسه شیطان ندارد؟  
یک لحظه قلب اش مثل سیر و سرکه جوشید  
آقا معلم چهره ی خندان ندارد  
او پرسش دلواپسی را طرح کرده است  
کاری به کار مشکل و آسان ندارد  
حالا که مشق درد دل ها نقطه چین است  
.دیگر نوشتن بیش از این امکان ندارد