خوابم نمی برد!
خوابم نمی برد!
می اندیشم
به هر آنچه که نباید!
می سوزانم
کمی از خودم را
تا چرا غت کم سو نباشد!!
چشمانم به خوابت آغشته و
خوابم به چشمانت
تا چند روزی
بی نصیب
نباشد سیب!
خوابم نمی برد!
می اندیشم
به هر آنچه که نباید!
می سوزانم
کمی از خودم را
تا چرا غت کم سو نباشد!!
چشمانم به خوابت آغشته و
خوابم به چشمانت
تا چند روزی
بی نصیب
نباشد سیب!
شنیدم خسته ای ! بیزار از زمانه !
خسته از فریب ! زخم خورده از بدیها ! آری..... شنیدم!
اما دیشب ... دیدم فرشته ای را که پیامی برای تو داشت فرشته ای با لباس بنفش! چشمان آبی...
محو تماشایش شدم که ناگهان چنین گفت:
به امید بیاندیش ...به شقایق ... به سرخی رز قرمز... به سفیدی برف ...به زلالی چشمه ... به سخاوت باران ... به پاکی شبنم ...به درخشندگی خورشید... تو از سیاهی ها گذر خواهی کرد ... نور منتظر توست ... تنها یک قدم ...
همت کن ! همت...
جمعه یعنی یک غروب وعده دار
وعده ترمیم قلب یاس زار
جمعه یعنی مادر چشم انتظار
در هوای دیدن روی نگار
جمعه یعنی یک سما دلواپسی
میشود مولا به داد ما رسی؟
خدایا
این مسافر ما دیر کرده است
او را زودتر برسان.
سلام.چون روز جمعه اولین مطلبمو گذاشتم، گفتم از مولا بنویسم.از این به بعد منتظر مطالب منم تو وبلاگ آهاوران باشید.یا علی!!!
مذهب ،
شوخی سنگینی بود ،
که محیط با من کرد .
و من
سال ها مذهبی ماندم ،
بی آنکه خدایی داشته باشم !
سهراب سپهری
من از هجوم وحشی دیوار خستهام
از سرفههای چرکی سیگار خستهام
دیگر دلم هم برای تو پر نمیزند
از آن نگاه رذل طمعهدار خستهام
اشعار من محلل بحران کوچه نیست
زین کرکسان لاشه به منقار خستهام
از بس چریدهام به ولع در کتابها
از دیدن حضور علفزار خستهام
چیزی مرا به قسمت بودن نمیبرد
از واژه دو وجههای تکرار خستهام
از قصههایی گرم و نفسهای سرد شب
از درس و بحث خفته در اشعار خستهام
هر گوشه از اطاق بهشتیست بینظیر
از ازدحام آدم و آزار خستهام
اینک زمان دفن زمین در هراس توست
از دستهای بیحس و بیکار خستهام
از راز دکمههای مسلط به عصر خون
از این همه شواهد و انکار خستهام
قصد اقامتی ابدی دارد این غروب
از شهر بیطلوع تبهکار خستهام
من در رکاب مرگ به آغاز میروم
از این چرندیات پر آزار خستهام
من بیرمقترین نفس این حوالیام
از بودن مکرر بر دار خستهام
من با عبور ثانیهها خرد میشوم
از حمل این جنازهی هوشیار خستهام
اندیشه فولادوند
فریاد نمی زنم
نزدیک تر می آیم
تا صدایم را بشنوی
هر کاری که انجام دهیم نتیجه آن را خواهیم دید...
خطاهایی که از ما سر می زند...
تبدیل به تازیانه هایی برای مجازات ما می گردند....!
(شکسپیر...)