سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلگیر

کنارش بودم... در دو قدمی...
کسی از دور فریاد میزد :

بین یافتن و دریافتن فاصله ایست...

و بود...
خدا دلگیر شده بود . هر چه اصرار کردم کمی درد دل کند قبول نکرد. گفتم از انسان ها انتظار بیش از این نداشته باش که خود بهتر میدانی که زندگیشان سرابی است که در آن غوطه ورند. به یادت نیستد اما دلشان با توست. باز فاصله گرفت و باز رنجید... التماسش کردم ...حرفی نزد. قسمش دادم به عزیز ترین بندگانش...سکوت بود و التهاب. قسمش دادم به بخشش بی انتهایش. لب گشود و گفت از بندگان انتظاری نیست جز خطا نکردن. ذاتشان همین است. چون بی خبرند از فردا و در غفلتند. نمیدانند که چه باید بکنند. ولی آنان که میدانند به درگاه من مرتکب گناه می شوند و باز بر آن اصرار میورزند دلگیرم کردند......کمی سرخ شدم...ایستادم و باز فاصله شکل گرفت....تمام غم دنیا بر دلم نشست و روحم سیاهیه خودش را دید.....چقدر به درگاهش روسیاه بودم......هنوز میسوزم و دریافتم که از خدا چیزی نیافته بودم
... 

ز مردم دل بکن یاد خدا کن
خدا را وقت تنهایی دعا کن
در آن حالت که اشکت می چکد گرم
غنیمت دان و ما را هم دعا کن
                                                                التماس دعا...


پاهای کثیفم....

در زندگیم در این دنیا
تنها پاهای کثیفی دارم
از میان تمامی آنچه می توانستم بدست آورم
.
تنها پاهای کثیفی دارم
.
شما افکار لطیف و مطبوعی دارید
.
اما من غریبه ای هستم با پاهای کثیف
.
پاهای کثیفی دارم
که دیگر خیلی دیر شده است که آنها را تمیز کنم
.
اگز زمین قلبی داشت می توانستم احساس کنم
ضربانش را با کف پاهای کثیفم
...


اگه فردا...

میگم
اگه فردا روزی بگن هرکی هرکسی رو دوست داره باید بکشتش...اونوقت مرگ موش عاشقانه ترین کادو میشه
اگه فردا روزی بگن جاذبه وجود نداره.... اونوقت سقوط و صعود مسیر هر روزه میشه
اگه فردا روزی بگن یه دست هم صدا میده...
اونوقت آدما می تونن در عین تشویق کردن خداحافظی هم بکنن
اگه بگن به هر چیزی که فکر کنی ...بلا فاصله میتونی داشته باشیش...
اونوقت فیلسوف ها مامور خرید میشن.
اگه بگن همه به تعداد موهاشون می تونن رفیق داشته باشن... اونوقت داروی رویش مو، میشه بهترین راه دوست یابی و کچل ها تنها ترین آدما ی رو زمین میشن...
اگه بگن قدر هر چیز یا کسی رو که ندونی ازت پسش میگیرن....اونوقت تو حساب های بانکی میزان "تشکر" ها رو نگه میدارن.
و در آخر اگه فردا روزی بگن WebLogآدما همون شناسنامه یا شجره نامه شون میشه.. تو خیابون همدیگر رو با چه اسمها ی عجیبی صدا میزنیم!...هر کی کامنت بذاره فامیل آدم .و هر کی لینک بذاره تحت تکلف آدم میشه... Parsiblog میشه اداره ثبت احوال، recycle bin میشه قبرستون...
و اونوقت کسی مثل man باید عین "هاچ زنبور عسل" همش دنبال اصل و نسبش بگرده .....

"اینو یکی از دوستام برام اس ام اس کرده بود. گفتم شما هم بخونین"


....بود.....

سال اول دبستان بود کلاس بزرگ بود :یک اتاق پنجدری . روشن بود . بیرون پاییز بود و دست ما به پاییز نمیرسید . شکوه بیرون کلاس بر ما حرام بود ... نمی شد سر بلند کرد تماشای آفتاب تخلف بود ? دیدن کاج جریمه داشت ... تخته ی سیاه بد جایی بود روی چند شیشه را گرفته بود ? نصف یک درخت را حرام کرده بود ... نوشته های رو تخته خوب دیده نمی شد و برگ مرگ خوانده میشد.

 حتما یه سر به این آدرس بزنین. http://guran.ParsiBlog.com 
ماه رمضونی ثواب داره. ما رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نکنین. التماس دعا!


یک شنبه ای ها

می نویسم.....
خط می زنم....پاره میکنم...
نمیدا نم....گاه گداری اینگونه می شو م
هر بار حسی را توان وصفم نیست همین حال و هوا را دارم!
حالم عجیب است.....اما بد نیست....فقط عجیب است....
حیف !
زمان را نمیشود زنجیر کرد...
خاطره ها را هم !
با این و آن هم نمیشود تقسیمش کنی
امااین را فقط تو می دانی عزیر دل !
تو که از اهالی یک شنبه ای و راز مرا می دانی...
تو که دستهایت به سخاوت بارانند و آغوشت گوشه ای از بهشت
تو این حال عجیب مرا میدانی
خوب است !
خیالم راحت است لا اقل برای تو نمیخواهم مدام پی واژه بگردم ......
گمان می کنم ، سکوت هم که میکنم ، تو می شنوی.....
خوبیش همین است که تو از اهالی یک شنبه ای