سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شب آرزوها

? آرزو میکنم همیشه یادم بمونه بیشتر از خودم منو دوست داری، حتی مواقعی که حس میکنم تنهام!
? آرزو میکنم، وقتی را داشته باشم برای فکر کردن، به آنچه بودم-هستم و .... خواهم بود!
? آرزو میکنم بتونم همونی باشم که تو میخوای!
? برای زمانی که مغرورم آرزو میکنم. بفهمم اونقدرها بزرگ نیستم که فکر میکنم.
? و برای زمانی که خودخواهم، ... بفهمونی م وجودم به تو وابسته ست.
? خیلیایی هستن دور و برم که آرزوشون یه لحظه در آرامش زندگی ِ کردنِ ، آرزوم به آرزو رسیدن اوناس.!
? و مهمترین; زندگی یه نعمته، آرزو میکنم بتونم به بهترین نحو برای رسیدن به هدفهام تلاش کنم.
? دوست دارم سالِ دیگه  که میام اینجا، به همه ی آرزویایی که داشتم برسم. حتی به همه ی اون آرزوهایی که فقط به خودت گفتم! کمکم میکنی.... شکی ندارم.
یکی از حسای قشنگ دنیا اینه که بفمهمی یکی به دعاهای تو ایمان داره!
اگه امشب دلتون تا یه جایی ژر کشید مارو فراموش نکنید.
 و ثبت میکنم تا یادم نره زندگی مجموعه ی تمام
آرزوهاییه که داشتم ولی نتونستم بهشون برسم، و اونایی که خواستم و بهشون رسیدم!
? آرزو میکنم، یادم نره اومدنم به این دنیا واسه چیه؟ و رفتنم خیلی زودتر از اون چیزی ِ که بشه پلک زد!
صدای باد می آید ، عبور باید کرد
و من مسافرم ای بادهای همواره...


دلم برات تنگ شده ...

خدایا دلم برای سجده های همراه عجز و نیازم ، تنگ شده ...
خدایا دلم برای با تو بودن و برای تو بودن تنگ شده ....
خدایا!
شرمنده ام از زیادی گناهانی که انجام داده ام ،شرمنده ام
پروردگارا!
از قدر نشناسی خودم ، ازاین که هر روز باعث ناراحتی تو می شوم شرمسارم.
ای خدای بزرگ !
چه بگویم ازکدامین گناهم نزد توطلب عفوکنم
 خدایا !
به کدامین گناه اشک شرم از دیده جاری سازم.
هروقت که خواستم زبان به حمد و ثنایت بگشایم، اشک در دیدگانم جمع شد و بغض شرم و پشیمانی ازگناهان، دیگر مجال سخن
گفتنم نداد.
بارالها !
مرا ازاین منجلابی که در آن گرفتارشده ام نجاتم ده
به این پرنده ی اسیر، پر و بالی ده تا خودش را ازاین قفس رهایی بخشد و طعم آزادی و رهایی را تجربه کند
خدایا!
مرا فرصتی ده تاپاک بودن را تجربه کنم و بتوانم حتی برای یک لحظه آنچه باشم که تو می خواهی


کاریکلماتور

سایه سار

وقتی عصا بدست گرفت پاهایش از وی تشکر کردند
چون تلفنش مرتبا زنگ می زد به ناچار رویش ضد زنگ مالید
هنرش این بود که بدون داشتن شاخ برای دیگران شاخ و شانه می کشید
برای اینکه چربی های بدنش آب شود زود زود داغ می کرد
چون دلش دریا بود دایما دلشوره داشت
مثل روز روشنه که شب تاریکه
برای اینکه خوابهایش یادش نرود، بالای تختش دوربین فیلم برداری می گذاشت
ماهی دریا به ماهی رودخانه پز می داد
فلفل را با همه تندی اش سر و ته کرد،لفلف خورد
چون ریاضی نخونده حرف حساب سرش نمی شه
به قدری معده اش قوی و سالم است که هر چه گول می خورد دل درد نمی گیرد
هر وقت می خواهد روی درختان را کم کند، آنها را هرس می کند
تار عنکبوت هیچ وقت صدا ندارد
مار ناراحت است چرا دست ندارد تا به طرف دیگران دست دوستی دراز کند


کاریکلماتور

سایه سار

ارتش ها معمولا بدون تور با هم توپ بازی میکنند.
باران برای صرفه جویی همیشه قطره قطره می بارد.
سرش را به باد داد تا ناخالصی هایش برود.
سعی می کند زیاد به دوستان سر نزد تا مبادا ضربه مغزی شود.
آنقدر ریاضیاتش ضعیف است که نمی تواند حواسش را جمع کند.
موهایش را رنگ میزند تا دیگران را رنگ کند.
وقتی گفتم من،گفتی تو، وقتی گفتم تو، گفتی من، پس ما هیچ وقت زبان یکدیگر را نمی فهمیم.
شمع چون نورش کم بود آب شد.
بس که به علت گرانی دود از کله تهرانی ها بلند شد فضای تهران آلوده شد.


   1   2   3      >