سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هشت سال تحمل (دفاع مقدس)

 

پدر در عکس خود پیروز در کرکوک می خندید
و دختر خیره بر عکس پدر مشکوک می خندید

زمین از رفت و آمدهای قبلاً خسته بود اما
زمان بر خانه گرمی که شد متروک می خندید

تبسمهای زهرآلودشان از آبرو داری !
که بالاجبار با یک مادر مفلوک می خندید

سر ناسازگاری داشت ساز زندگی با او
و او هم داشت بر این عالم ناکوک می خندید

چه چیزی اقتضا می کرد آهو در به در باشد؟!
بر این غیرتمداریهای انسان خوک می خندید

و دختر در غبار بی کسی های خودش گم شد
پدر در عکس خود مبهوت در کرکوک می خندید !