من
من نه عاشق بودم، نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من... من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد.
من نه عاشق بودم، نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من... من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد.
به سان رود ...
که در نشیب دره سر به سنگ میزند،
رونده باش،
امید هیچ معجزی ز مرده نیست،
زنده باش ...
روزگاریست
آسمان را ستاره می چینم
چشمک می زنم مهتاب را
ماه به ماه
تا که یاد های ترا
با خدای خویش تقسیم کنم... .
از صدای تیک تاک ساعت متنفرم که مدام نبودنت را به رخ لحظه هایم می کشد!!!
یک پنجره برای سرودن،
یک پنجره برای شنیدن،
یک پنجره برای تماشا،
سهمی است از تمام زمین ،
رو به روی من.
روزها بود که گم شده بودم یا شاید هم گم کرده بودم راه رها شدن از فریاد های درونم را ، اینجا که رسیدم رودخونه بود و درخت ، کوه بود و پرنده ، ساز بود و آواز ، اما کسی نبود یک هم راه یک هم درد ، ساز داشتن اما کسی نوای دل من را نمی نواخت گم کرده بودم همه چیزهای خوب را نغمه های دلم خاموش شده بود و ...
چه مهمانان بی دردسری اند مردگان،
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند،
نه به حرفی دلی را آلوده،
تنها به شمعی قانع اند
و اندکی سکوت!!!