شنبه 86/1/4نظر شما ()
آدمک
توی قاب سرد این اینه ها
تصویر ادمکی شکسته بود
ادمک خسته و غمگین و سیاه
روبروی اینه نشسته بود
توی چشاش ابرای بارون زده تلخ و سیاه
رو لباش قصه دلتنگی تو قصه دلتنگی ماه
کی با دشنه های کین کی با داس عشق و دین
بریده ریشه های این ادمک رو از رو زمین
واسه این ادمک شهر گناه اسمون رنگ بهاری رو نداشت
قفس تیره و تاریک زمین واسه ادمک هم جائی نداشت