جمعه 86/1/31نظر شما ()
اینجا اجازه بی
«کسی اجازه ندارد بی اجازه آب بنوشد!»
«آقا اجازه!...»
-«نه!»
و خواب که می بینم
می بینم
بدون اجازه
تازه با جسارت کامل-کلاس اولی ام-
از جا بلند شده ام
و می روم جایی بنشینم
دور از «کسی اجازه ندارد»
بی«آقا اجازه!-نه!»
و خوابی را ببینم
که رو به آبیهای دور باز میشود
آبیها و بعضی رنگهای دیگر
ماهی سیاه کوچولو
صیاد
و قصههای صمد
زنگ زدنها و گریختنها
ریختن شکوفهها
شکستن شیشهها
با توپ و سنگ
هفت سنگ ـ اغلب ـ
و فقط گاهی
پنچر کردن قطارها
وسوسهی زدن با انگشت
توی چشم معلم
صمد به مدرسه میرود
صمد آقا . . . قا . . . قا . . . قا . . . قا
من خُلم آقا!
و ترکه را که میبینم
حالم از هرچه گل است به هم میخورد
اما اگر به شما برنمیخورد
لصفاً اجازه هست
بیاجازه اجازه بگیرم؟