سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اینجا اجازه بی

«کسی اجازه ندارد بی اجازه آب بنوشد!»
«آقا اجازه!...»
-«نه!»
و خواب که می بینم
می بینم
بدون اجازه
تازه با جسارت کامل-کلاس اولی ام-
از جا بلند شده ام
و می روم جایی بنشینم
دور از «کسی اجازه ندارد»
بی«آقا اجازه!-نه!»
و خوابی را ببینم
که رو به آبی‏های دور باز می‏شود
آبی‏ها و بعضی‏ رنگ‏های دیگر
ماهی سیاه کوچولو
صیاد
و قصه‏های صمد

زنگ زدن‏ها و گریختن‏ها
ریختن شکوفه‏ها
شکستن شیشه‏ها
با توپ و سنگ
هفت سنگ ـ اغلب ـ
و فقط گاهی
پنچر کردن قطارها
وسوسه‏ی زدن با انگشت
توی چشم معلم
صمد به مدرسه می‏رود
صمد آقا . . . قا . . . قا . . . قا . . . قا
من خُلم آقا!
و ترکه را که می‏بینم
حالم از هرچه گل است به هم می‏خورد
اما اگر به شما برنمی‏خورد
لصفاً اجازه هست
بی‏اجازه اجازه بگیرم؟