دوباره می آیند ... ببین !

بیست و سه پرنده بودیم
نشسته بر سیم تلگراف

تیری انداخت سوی ما
یکی افتاد به خاک
پرنده ای اما روی سیم نماند
*
هزاران هزار درخت بودیم

سبز و جوانه دار
ده تناور درخت را از بن برید
پس آنگاه هزاران مان را

پژمردیم و پس جنگلی نماند
*
سه دوست بودیم

یکدل و هم زبان

عاشقمان کرد بر خود
آواره گشتیم و سخنی با هم نماند
*
دوباره اما می‌آیند ببین .....
پرنده‌های سبکبال
درختان سر سبز
عاشقان پاکباز
نه از تیر
نه تبر
نه آن عشق نافرجام
از هیچ حذر نمی کنند
و این است .....
مفهوم زندگی
تداوم زیستن