سه شنبه 86/2/25نظر شما ()
نکته شو بگیر
«نکته شو بگیر»
وقتی دستش را برید،رگها گریه کردند.
می خواست با خودش حرف بزند، شمارهی خانهی خودشان را گرفت.
می خواست زمان نگذرد، باتری ساعت رو در آورد.
آمد گل بکارد، اول گل خورد، بعد دسته گل به آب داد.
کسی به سوالش جواب نمی داد، رفت از چراغ راهنما پرسید.
چون می خواست تازه باشد، دوباره متولد شد.