سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل طاقت بین در و دیوار ندارد ... .

 

باز هم موسم پرپر شدن گل آمد

باز هم فصل فراق گل و بلبل آمد

آسمان دل ما ابرى و بارانى شد

دیده را موسم اشک و گهرافشانى شد

دل بى‏سوز و گداز از غم زهرا دل نیست

دل اگر نشکند از ماتم او، جز گل نیست

خون و اشک از دل و از دیده ما مى‏جوشد

فاطمه صورت خود را ز على مى‏پوشد

عمر کوتاه تو، اى فاطمه فهرست غم است

قبر پنهان تو روشنگر اوج ستم است

رفتى، اما ز تو منظومه غم بر جا ماند

با دل خسته و بشکسته على تنها ماند

اثر دست‏ستم از رخ نیلى نرود

هرگز از یاد على، ضربت‏سیلى نرود

با على راز نگفتى تو زبازوى کبود

باپدرگوى که بعد از تو چه بود و چه نبود

شهر اگر شهر تو، پس حمله به آن خانه چرا

مرگ جانسوز چرا؟ دفن غریبانه چرا؟

داغ ما آتش و میخ در و سینه است هنوز

مدفن گمشده در شهر مدینه است هنوز

باغ، تاراج شده، عطر اقاقى مانده است

سنت دفن شبانه ز تو باقى مانده است