.............
به هیچ چیز این جهان اعتمادی نیست...
نه به گل...
نه به باد...
نه به گل که می روید...
و نه به باد که می شکند... .
به هیچ چیز این جهان اعتمادی نیست...
نه به گل...
نه به باد...
نه به گل که می روید...
و نه به باد که می شکند... .
اوبالاری سئیر ائده ره م
یئری گؤی یئرلرینه
باشی اوجا سعادتلی
دولانارام ائل لرینه
تومارلایاندا توکومو
قتبار ویرمیش اللرینه
یورغونلوقو یوران آتا
بیر داغ کیمی دوران آتا
گؤزله ر گؤزوم ، دؤزه بیلمه ز
آخشام چاغی سن گلین جه
یوخو دوتار گؤزلریمی
آستا - آستا ، اینجه - اینجه
دییه ر بیر آز یوخلا دینجه ل
آتا گلیر اینجه - اینجه
یورغونلوغو یوران آتا
بیر داغ کیمی دوران آتا
من بیر گلم سن باغبان
سن اولماسان سولارام من
سندن اؤتری اؤله رم من
سنه قوربان اولارام من
یورغونلوغو یوران آتا
بیر داغ کیمی دوران آتا
آتالار گونی قوتلی اولسون...
یاد دارم یک غروب سرد سرد
می گذشت از توی کوچه دور گرد
(( دوره گردم کهنه قالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
دست دوم جنس عالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم ))
اشک در چشمان بابا حلقه زد
عاقبت آهی زد و بغضش شکست
(( اول سال است نان در سفره نیست ))
ای خدا شکرت ولی این زندگی ست؟
بوی نان تازه، هوش از سرِ ما ربود
اتفاقاً مادرم هم روزه بود
صورتش دیدم که لک برداشته
دست خوش رنگش ترک برداشته
سوختم دیدم که بابا پیر شد
بدتر از آن، خواهرم دلگیر شد
باز آواز درشت دوره گرد
رشته اندیشه ام را پاره کرد
(( دوره گردم کهنه قالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
دست دوم جنس عالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم ))
خواهرم با روسری بیرون دوید
آی آقا سفره خالی می خرید؟!!