سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بدون شرح !!! داستانک

بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن … اونوقت  میشه!!...!!

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جور

کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای

لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم

دخترک خیره شد و داد زد : ((چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو

سیاه و پاره نکن ؟ ها؟فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی

بی انظباطش باهاش صحبت کنم ))

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد …بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :

خانوم …مادرم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن … اونوقت

میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد …اونوقت میشه

 برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه … اونوقت …

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم

رو پاک نکنم و توش بنویسم …

اونوقت قول میدم مشقامو بنویسم …

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا …

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد …


شب یلدا

آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !!
بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی
بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی
بشمار ، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی
فصل زردی بود ، تو چقدر سبز بودی ؟
جوجه ها را بعدا با هم میشماریم . . .



آرامش

پادشاهی جایزه‌ی بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل، آرامش را تصویر کند.
نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلوها، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب، رودهای آرام، کودکانی که در خاک می‌دویدند، رنگین کمان در آسمان، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
پادشاه تمام تابلوها را بررسی کرد، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.

 

اولی، تصویر دریاچه‌ی آرامی بود که کوه‌های عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود.
در جای جایش می‌شد ابرهای کوچک و سفید را دید و اگر دقیق نگاه می‌کردند، در گوشه چپ دریاچه، خانه‌ی کوچکی قرار داشت، پنجره‌اش باز بود، دود از دودکش آن بر می‌خاست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.
تصویر دوم هم کوه‌ها را نمایش می‌داد. اما کوه‌ها ناهموار بود، قله‌ها تیز و دندانه‌ای بود. آسمان بالای کوه‌ها به طور بی رحمانه‌ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل‌آسا بود.

این تابلو هیچ با تابلوهای دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هماهنگی نداشت. اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می‌کرد، در بریدگی صخره‌ای شوم، جوجه‌ی پرنده‌ای را می‌دید. آن جا، در میان غرش وحشیانه‌ی توفان، جوجه گنجشکی، آرام نشسته بود.
پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده‌ی جایزه‌ی بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است. 

 

بعد توضیح داد

آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا، بی مشکل، بی‌کار سخت یافت می‌شود، چیزی است که می‌گذارد در میان شرایط سخت، آرامش در قلب ما حفظ شود.

این تنها معنای حقیقی آرامش

 

 

 

 

 

مادرم روزت مبارک ...

روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری! روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی! روز مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری ! روز مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد روز مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن او که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود روز مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن.... مادرم روزت مبارک


 


یکشنبه 89/1/29

ناشناس

"تو" و ضمیرت

 دیگر به کارم نمی‌آید

به دنبال سوم شخص ناشناس می‌گردم ...


   1   2   3      >