• وبلاگ : آهــــــــــــــــــــاوران
  • يادداشت : پاهاي كثيفم....
  • نظرات : 12 خصوصي ، 72 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     

    سلام

    متن قشنگي بود

    قالب وبلاگت خوشگله.

    + من 

    آنکس که مي گفت دوستم دارد عاشقي نبود که به شوق من امده باشد رهگذري بود که روي برگهاي خشک پاييزي راه مي رفت صداي خش خش برگها همان اوازي بود که من گمان مي کردم ميگويد:

    دوستت دارم

    سلام خوبي

    مرسي سر زدس خوشحالم كردي.توي كامنتا حرف قشنگي زدي.

    متنتم زيبا بود بازم به كلبه ي كوچولوي ما بيا مرسي.

    سلام

    خب مي توني پاهاتو بشوري باور كن

    تازه اونجوري جوراباتم كثيف نمي شه...

    + من 

    خيلي سخته که بغض داشته باشي اما نخواي کسي بفهمه
    خيلي سخته که دلت بخواد گريه کني اما بهونه ي درست و حسابي نداشته باشي
    خيلي سخته که بخواي با اب خوردن بغضت رو بفرستي پايين اما يه دفعه اشک از چشمات جاري بشه
    خيلي سخته که يه کسي رو خيلي دوست داشته باشي اما نفهمه

    ممنون از اين همه حُسن نظر......

    bazam.behemon.sar.beza.merciii

    salam.merci.ke.be.ma.sar.zadi.weblogetam.kheili.ghashange.

    + من 
    هرگز به ياد ندارم قلب روشنم از محبت ترسيده باشد ، خويش را به دست باد نسپرده ام ، به رويا فرو نرفتم و به تنبلي مبتلا نكردم ، دست گشاده باد ، رويا و رخوت را نمي شناسد ! …..كشته خويش را بارها قرباني ديدم . قرباني باد ، رويا ، رخوت و گاهي دروغ ، فريب كه اصلا جايي ندارد صحبتش را هم نكنيم !
    + من 
    آخرين برگ من افتاد

    آخرين برگ من درآخرين پاييز دلم افتاد

    ديروز وقتي آخرين بهار دلم که پس از سالها زمستان آمده بود به پايان رسيد,

    آخرين برگم ديگر توان ايستادگي در برابر بادهاي پاييزيي دلم را نداشت مرا ترک کرد

    و رفتن را به ماندن ترجيه داد.

    اکنون من آن درخت خشکيده ي تصوير شده در نقاشي هايم هستم

    اما اينبار جاي آخرين برگم خاليست!

    من يادم نميرود عشق بازي باد و برگهايم را من يادم نميرود

    ايستادگي تنم را در برابر توفانهاي پاييزي من يادم نميرود

    تلاش بسيارم را براي پاسداري از آخرين برگ اما يادم نميايد که چرا افتاد؟

    چرا خود را اسير باد کرد ؟

    چرا رفت و هيچ نگفت؟

    مني که سالها با تمام سختي ها نگهبانش بودم

    آيا ارزش اين را نداشتم که حتي هنگام رفتن خدا حافظيش آخرين صدايي باشد

    که پيش از صداي تبر بر جانم ,به گوشم برسد؟

    اکنون من لبه ي تيز تبر روزگار را بر روي تن عريانم حس ميکنم آخ نزن که ديگر توان فرياد کشيدن هم ندارم

    تمام اميدم براي ايستادگي تو بودي اي آخرين برگم!

    من به خاطر تو در خشکسالي,

    بادها ي پاييزي وزمستان هاي سرد ايستادم

    اما اکنون که تو نيستي من آرزويم رادر يک صندلي چوبي بودن, خلاصه کرده ام.

    ديروز با ديدن برق تبر تبر زن به خود ميلرزيدم,اما امروز با آغوش باز به استقبالش ميروم.

    ديروز درزمستان به ياد بهار مي ايستادم اما امروز در پاييز ماندگارم.

    ديروز به خاطر بودنت درخت ميخواندنم اما امروز فقط يک تکه چوبم

    ديروز در زمستان سختي که روزگاري بسيار مرا احاطه کرده بود تو تنها روزنه ي اميد من بودي براي صبوري اما امروز ...

    اي آخرين برگم سفرت به خير !

    سلام . وبلاگ جالب دارين بهتون تبريک ميگم . فقط 1 انتقاد داشتم اونم اين که شما هم مثل همه تقصير و انداختيم گردن مسولان. سوال من اينه شما واسه شهرتون چي کار کردين؟

    اومدين اسم جعلي فارسا رو وصله شهرتون کردين ؟

    هر کي از 1 طرف داره اسم شهرامونو ميخوره . ارامنه تبريزو مال خودشون کردن و ....

    چه انتظاري از 1 مسول ميشه داشت در حالي که هر بلايي سرمون مياد از خودمونه . کرم درخت از خودشه.اين طور نيست؟

    ________________________________________________

    ببخشين كه انتقاد كردماااااااااااااااااااا

    سلام

    مرسي واسه اپ مثل هميشه عالي بود

    منم اپم

    منتظرتم

    باباي

    + مهتاب 

    سلام خوبي ؟

    همش عالي

    به من سربزن

    سلام دوست عزيز آهاوراني...

    ممنون به وبلاگ ما سرزديد قدم رنجه کرديد

    يه کمي مهربان تر باش با خودت هيچ کس نميتونه مارو قد خودمون دوس داشته باشه دلت که بخواد پاهات تميز تميز ميشه ميتوني امتحان کني

    آروم و شاد باشي

    سلااااام به دوست خوب وعزيزم.

    من آپم

    منتظرتم،باپست منتظر!

     <      1   2   3   4   5      >