• وبلاگ : آهــــــــــــــــــــاوران
  • يادداشت : خسته ام از آرزوها
  • نظرات : 5 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    شعر زيبايي است.

    سلام.

    سر من از ناله ي من دور نيست

    ليك كس را چشم جان دستور نيست...

    چه حكاكي قشنگي بود..

    ياد روزهاي خاكستري گاه رد مهري مي شود تا ...

    باشد كه دلتنگ سپيديها شويم..

    و چه زيبا دلتنگم كردي با اين حك شده ها.

    سالم.آرام.در پناه خداوند.

    سلام دوست و همراه قديمي

    بتول خانم عزيز

    شعر جديد و پرمحتواي اخيرت رو هم خوندم و از اون نكات زيادي ياد گرفتم، مثل هميشه...

    ضمناً ممنون كه به وبلاگم سر ي زدي، بيشتر از اينا سراغي از ما بگير...

    دلم را سپردم به بنگاه دنيا
    و هي آگهي دادم اينجا و آنجا
    و هر روز براي دلم مشتري آمد و رفت
    و هي اين و آن
    سرسري آمد و رفت
    ولي هيچکس واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد
    دلم، قفل بود
    کسي قفل قلب مرا وا نکرد.
    يکي گفت چرا اين اتاق پر از دود و آه است
    يکي گفت چه ديوارهايش سياه است؟
    يکي گفت چرا نور اينجا کم است
    و آن ديگري گفت و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است!
    و رفتند و بعدش دلم ماند بي مشتري
    و من تازه آن وقت گفتم خدايا تو قلب مرا مي خري؟
    و فرداي آن روز خدا آمد و توي قلبم نشست
    و در را به روي همه پشت خود بست
    و من روي آن در نوشتم
    ببخشيد ديگر براي شما جا نداريم
    از اين پس به جز او کسي را نداريم.